- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بر جـلـوۀ خـلـقـت پـیـمـبر صلـوات بر چـهـرۀ غـرق نور اکبر صلوات تـقـدیـم به آن جـوان رعـنـا کـه بُـود سر تا به قدم شـبـیه حـیـدر صلوات **************** از خــانــۀ اربــاب خـــبــر مـیآیــد بـر آل عــلـی تــازه پــســر مـیآیـد در خُلق و مرام و منطق و حُسن و جمال انــگــار مـحــمــدی دگــر مــیآیــد **************** میبارد از این جمال دلجو صد ماه سر تا به قـدم، عـلـی میآیـد از راه حـق است اگر کعـبه تـرک بـردارد لا حـــــول و لا قــــوة الا بــالــلــه
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
دیدۀ هر که به آن قامت محـشر افتاد نا خـود آگاه دلـش یـاد پـیـمـبر افـتـاد مانده بودیم که باید به که گوییم ارباب قـرعـۀ فـال به نام عـلـی اکـبـر افـتاد سه علی داشت حسین وبه همه ثابت کرد که مسلـمـانی بی نام عـلـی ور افـتاد لشگری را که به هم ریخت همه فهمیدند نـشـود با عـلی و آل عـلـی در افـتـاد (اشهد أن عـلی) را که مـوذّن فرمود هر کـسی یـاد اذان علی اکـبـر افـتاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
نـازم به تـجـلّای جـمـال عـلی اکـبـر دل بُرده ز ما حُـسن کمال عـلی اکبر خال سیَهاش نقطۀ بسم الله عشق است خورشید زند بوسه به خال علی اکبر اربـاب خِـرَد مـنـتـظـرِ مــقـدم اویـنـد بی تاب بُـوَد دل به وصال علی اکبر آداب پسندیدهاش الگـوی جوان هاست غـبطه بَرَد احـباب به حال علی اکبر بنگر به جهادش که به میدان شهادت شد خون سر و سینه مدال عـلی اکبر او اَشبه طاها بود ای یوسف مصری در ملک ادب کیست مثال عـلی اکبر او مظهر اجلال حسین است، کلامی عـالـم هـمه قـربـان جـلال عـلی اکبر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
دادهام دل به تـوّلایِ کـسی مثـلِ عـلـی مستم از نرگسِ شهلای کسی مثلِ علی زدهام چنگ به دامانِ کسی که نبی است عاشقـم بر قد و بالای کسی مـثلِ علی زده بر ماهِ فـلک، طعـنه رخِ زیـبایش مات کرده رخِ زیبای کـسی مثلِ عـلی کیست این شاهدِ غیبی که پُر از طنّازیست کار او پایِ رکابِ پدرش سربازیست این همان احمد مختارِ حسین ابن علیست پـسر ارشد و دلدارِ حسین ابن علیست هیبتش حیدری و تیغِ کجش صف شکن است این همان حیدر کرّارِ حسین ابن علیست با قـدم هاش دل از حـضرت لـیلا ببرد بودنش رونقِ بازارِ حسین ابن علیست هاشمی طلعت و زیبا رخ وشیرین دهن است صورتاً مثلِ محمّد شده و بوالحسن است عـلـیِ اکـبـری و ارشـد اولادِ حـسـیـن تکیه گاهی و چو کوهی تو به بنیاد حسین گاه هم رنگ نبی میشوی و گاه علی بیسبب نیست تویی جامع اضداد حسین ای عـصای پـدر پـیـر... بمانی جاوید میرسی ای پسرِ عشق به امدادِ حسین هرکجایی به سلامت، که تویی شورِ حیات بر تو و بر قد و بالات دمـادم صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
در بیت حسین بن علی جشن و سرور است میلاد عـزیزی ز سراپـردۀ نـور اسـت لـیـلا به شعـف دست پـدر داد پـسر را از چهرۀ مولا غـم و انـدوه بدور است او اکـبـر اولاد عـلی نـامِ حـسیـن است بر خـلقـت او خـالق دادار فخـور است با دیـدن رویـش هـمه در حـال تـحـیّـر در چشم همه روی پیمبر به ظهور است آتــیـه نـشـان داد کـه آقــا عـلـی اکـبـر از حیث عمل در ره جدش به عبور است از قـول مـعـاویـه شده ثـبت بـه تـاریخ لایق به خلافت علی آن ماه فکور است تمرین اذان می کـند از کـودکی خویش در کرببلا صوت اذانش به وفور است روزی که به دنیا زده پا روز جوان است تبریک همه در طبق شادی و شور است تبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحب عیدی ز سوی سرور ما اذن حضور است
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
عـشـقـت مـیان سیـنـۀ من پـا گرفته شکـر خـدا که چـشم تو ما را گرفته دریاب دلها را تو با گوشه نگـاهی حـالا که کـار عـاشـقی بـالا گـرفـته عمریست آقاجان دلم از دست رفته پـائـین پـای مـرقـدت مـأوا گـرفـتـه سرو رشید خوش قد و بالای ارباب ششگوشه هم با نور تو معنا گرفته از کـودکـی آوارۀ کـوی تو هـسـتـم دست دلم را حضرت زهـرا گرفـته مـانـنـد جـدّت رحـمةُ لـلـعـالـمـیـنـی زلف تو را موج پـریشان میشناسد چـشـم تو را آیـات بـاران میشناسد عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر! کوچه به کوچه صبح کنعان میشناسد اعـجـاز چـشـمـان تو را آیـه به آیـه آری دل تـازه مسلـمـان میشـنـاسـد آقــا کــرامــات نـگــاه روشـنـت را خورشید در هر صبحگاهان میشناسد خشم و خروش و هیبتت را بین میدان هوهوی رعد و برق طوفان میشناسد خورشید از شرم نگاهت رو گرفته بـالاتـر از حـد تـصـورهـا کـمـالـت دل میبرد از اهل این عـالم خیالت صبح ازل چـشمان مبهـوت ملائک بـودنـد شـیـدای تـمـاشـای جـمـالـت میجوشد از خاک قدمهای تو زمزم کــوثــر شـراب خـانـگـیِّ لایـزالـت کی میشود با بـالهای این چـنـینی پـرواز تـا اوج شـکــوه بـیمـثـالـت آنجا که بـال جـبرئـیل آتـش گرفـته بـام نخـست پـر کـشیـدنهای بـالـت خُـلـقـاً و خَـلقـاً، منطقاً عـین رسولی دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت میریـزد از عطـر نگـاهت یاس آقا هر صبح بر لب نغمۀ تکـبیر داری تو آفـتابـی، صبـح عـالمگـیـر داری با حلقههای گیسوی پُر پـیچ و تابت صد کاروان دل در تب زنجیر داری از لهجـهات عـطـر خـدا میبارد آقا هر گاه بر لب نغـمـۀ تکـبـیر داری از میـمـنه تا میـسره میپاشد از هم وقتی که در دستان خود شمشیر داری باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری از هیبت چـشم تو دشمن میگـریزد حالا که خاکم را سرشته دستهایت بگـذار تا باشم هـمـیشه خـاک پـایت بال و پری میخواهم امشب از تو آقا تا که تـمـام عـمـر باشـم در هـوایت آه ای اذانگـوی سـحـرهای مـدیـنـه یـاد نـبی را زنـده میسازد صدایت ای آفـتاب کـربـلای حضرت عشق بـگـذار بـاشـم زائــر پـائـیـن پـایـت عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
جان تازه به تن خسته و بیتاب تویی ما همه خاک ترین و گهر ناب تویی نفس و هستی آرام دل و جان حسین آمدی روز کـنی نیـمـه شب دنـیا را بـنِـشـانی سـر جـا هـیـمـنـۀ دریـا را درِ این خانه کرم روی کرم بار شده پای تو سرو قـدی نیست مگر افتاده دلبری نیست که با دیدن تو دل داده ای به قد قامت تو سجود قامت بسته از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند به تو با آن قد و بالات تهمـتن گفتند هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟ با همان تیغـۀ ابروت سپـاهی داری به هم آمیختهای میمنه تا میـسره را
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
ای که بر روشنای چهرۀ خود، نور پیغمبر سحر داری نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری تو کدامین گـلـی که دیدن تو صلـواتی محـمدی دارد چقدر بر بهشت چهرۀ خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و میسوخت در تف کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد عشق میداند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح ششگوشه گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو یا عـلی هر چه بیـشتر گفتیم با نگاهی پُر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
از کوی صفا بوی وصال آمده امشب زیـبا صنـمی مـاه جـمـال آمـده امشب پـیچـیده به شهـر نبـوی عـطر محـمد بر چـشـمۀ جان آب زلال آمده امشب میـلاد هـمـایـون علی بن حسین است جانـانه ببـین با چه جـلال آمده امشب بر اهل ادب میرسد از غیب بشارت خوش باش شب دفع ملال آمده امشب از پرده برون گشته به شعبان مه لیلا به به چه درخـشنده هلال آمده امشب ای سـایه نـشـیـنـان لـوای عـلـی اکبر بر مجلستان حسن و کمال آمده امشب مـرغ دل یاران همه در جشن ولادت چون طبع کلامی به مقال آمده امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
میشود پای همین زمزمهها توشه گرفت به کرمْ خانهٔ شاه آمد و شش گوشه گرفت میشود نادِعـلی گـفت و خدایی تر شد با عـلـی زائـر دربـار دل و دلـبـر شد پـسـری آمـده از ایـل و تـبـار عــلـوی قَـمـری با وَجـنـات و حـرکات نـبـوی گـل تـکـبـیر حـرم سـوی حـرم میآید پــســر ارشــد اربــاب کــرم مــیآیــد جَذْبۀ روی محمد به جمالش پـیداست نــوۀ فـاطـمـه و نـاز نـگـاه مـولاسـت صبر و ایثار حسن دارد و احساس حسین همـۀ شهـر مـدیـنه شده بـین الحـرمین آسـمان میرسـد از راه که زانـو بزند با عـلی بانگ هوالحق و هوالهو بزند روح اخلاص ومناجات و دعای سحر است علی اکبر به خدا دار و ندار پدر است به روی شانۀ او پـرچـم دین جـا دارد ادب و مـعـرفـت و هـِیـبـت سـقـا دارد مینشیند به لبش نغـمۀ ِیارب هر شب پیـشـمـرگ پدرش بود و قـرار زیـنب میرسد عـطـر مناجـات اُویـس قـَرنی ضـربــان دل پـیـغـمــبــریِّ او یـمـنـی شب مـیـلاد عـلـی اکـبـر لـیـلا به تـنـم لــرزه افـتـاده خــدایـا نـگـران یـمــنـم تیر ظلم و ستم حرمله و شمر و سنان غرقِ خون یمن و سوریه و مظلومان طاق نصرت زدهام چشم امیدم بر راه مـیرسـد مـنـتـقـم خــون ابـاعـبـدالـلـه ای سَـقـیـفـه صفـتان حکـم ولی میآید یوسـف فـاطـمـه با تـیـغ عـلی مـیآیـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
یم عصمت زهی امشب به دامان گوهر آوردی برای آفتاب امشب فرزوان اخـتر آوردی حسین ابن علی را هم پسر هم یاور آوردی تـعـالی الـلـه یـا لـیـلا عـلـیِّ اکـبـر آوردی تو لیـلایـی و مثـل آمـنـه پـیغـمـبر آوردی و یا بنت اسـد گـردیـده شیـر داور آوردی محمّد خو علی رو فاطمی طینت پسر زادی ملک زادی بـشر آورده یا خیـرالبـشر زادی بغل بگشا چو جان گیرش به بر جان حسین است این به رخ مصحف به خطّ و خال، قرآن حسین است این ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این گل بستان احمد روح و ریحان حسین است این میان ماهها مهر درخشان حسین است این گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید رخش سوره دو بسم الله دارد از دو ابرویش یدالله فـوق ایـدیـهـم بود نقـش دو بازویش خجل گردد ز رخ گر ماه بنشیند به پهلویش زیـارتگـاه زوّار محـمّـد مصحـف رویش شفای چـشم ثـارالـلّهـیان خاک سرِ کویش عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش مباد از گردش چشمی بگیرد هست یوسف را که هم دست زلیخا بُـرَّدُ هم دست یـوسف را کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد قد رعناش طوبی سایه بر این نُه چمن دارد به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد چراغ از عارض نورانیاش هر انجمن دارد هزاران جان عـالم در درونِ پیرهن دارد علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد به چشم اهـل دل مـاه تـمامش میتوان گـفتن رسولش میتوان دیدن امامش میتوان گفتن علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش حسین بن عـلی، چشم خـدا، گـرم تماشایش سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش عـلـیّ بن حـسین بن عـلـی نـام دل آرایـش نوای کربلا برخـیزد از نیـزار اعـضایش کـه مـن در کـربـلا اوّل قـتـیـل آل یـاسـیـنـم شود در موج خون تقدیم جانان جان شیرینم رسول الله خـضر و تـشـنـۀ آب بـقـایم من به مسعای شهادت عاشق سعیِ صفایم من ذبـیح ذبـح اعـظـم در منـای کـربـلایم من حـسین بن عـلی را شیـر دشت نیـنوایم من خـدا را خـونم و ریحانۀ خـون خـدایم من به جـای شیـر مـادر تـشنۀ جـام بـلایم من شهـادت سرفـرازی میکند با خون من فردا پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا من آن حسنم که در امواج خون پیداست تصویرم شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم منم آیـات ایـثـار و ولایت کرده تـفـسـیـرم به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکـبیرم مپـنـداریـد طـفـل شیـریام من بچّـۀ شیرم یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم مرا سیـنـه سپـر بر هـر بـلا میپـرورد لـیلا وجــودم را بـرای کـربـلا مـیپـرورد لـیـلا مرا روز ولادت روز عاشوراست میدانم تنم چون برگ گل در دامن صحراست میدانم رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست میدانم حسابم با خدا در محشر کبری ست میدانم خـدایم از برای بـذل جـان آراست میدانم سرم آن روز روی دامن زهراست میدانم رسول الله میگیرد به موج خون در آغوشم ز دست او به مـیـدان شهـادت آب مـینـوشم تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر تو از دوران شیری شیرِ پیکاری علی اکبر تو نـور عـین عـین اللهِ داداری عـلی اکبر تو خود از کوثر توحید سرشاری علی اکبر تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر تو ابن الثّـاره، ثـارالله را یاری عـلی اکبر بهشت عارفان مهر و جحـیم کافران خشمت نگـاه عمهات بر رخ دل عـبّاس در چـشـمت تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری ولی اللّهـی و چـشـم و چـراغ حجّـت الـلّهـی نه «میثم» را که خلق عالمی را مشعلِ راهی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
امشب دوباره نور ولا جلوه میکند بـار دگـر رسـول خـدا جلوه میکند سرچـشمۀ زلال ولایت که سر زَنَد جـام طـهـورِ آب بـقـا جـلـوه میکند در خـانـۀ حـسین به امـرِ خـدای او نور تمامِ ارض و سما جلوه میکند یک شِمّه از جـمال و جلال پیمبری در آسمان چو شمس و ضحی جلوه میکند این مَه اگر نقاب بگیرد ز روی خود وجـه کـمـال آل عـبـا جـلـوه میکند آمـد گـره گـشای جـمـیـع پـیـمـبـران حـالا تـمـام معـجـزهها جلوه میکند یوسف کجاست تا شود از این جمال مست یوسف ترین جمالِ خدا جلوه میکند عیسی کجاست تا نفسی زنده تر شود احـیاگـر نـفـوسِ هُـدی جلوه میکند تا خُلق و خوی و منطقِ احمد شود مسیر شه زادۀ حـسین به ما جـلـوه میکند باید عـقـیـقـه داد بـرایش تمام عـمر ذبح عـظیم کرب و بلا جلوه میکند ترسم دهد بهانه به چشمانِ شور و شوم روزی که بینقاب دو جا جلوه میکند یک روز درب خانۀ مادر به رهگذر روزی دگر به دشت بلا جلوه میکند با صد هزار جلوه برون آید از حرم با صد هـزار جلوه نما جلوه میکند از قلب خیمه میزند آتشفشان برون تا قـلـب آن سپـاهِ جـفـا جلوه میکند میرزمَد از یسار و یمین بر سپاه خصم وای از کجایْ تا به کجا جلوه میکند وقتی نقاب میزند از چهرهاش کنار انگار مصطفی ز خـفا جلوه میکند چشمش کنند لشگری از چشم شورها آخـر به زیـر تـیـغِ بـلا جلوه میکند وقتی فـتاد هِـیمَـنهاَش در محـاصره دیدند از زمین و فـضا جلوه میکند دیـدنـد مثـل فـاطـمـه فـریـاد میزند مثـل عـلـی بدون خـطا جلوه میکند شمشیر میزند همه سو یا علی کنان مانـند رزم شـیـر خـدا جـلوه میکند یک مـاه پاره بود و تمام سپاه خصم گـفـتـند او هـنـوز چـرا جلوه میکند دُورَش زدند نیزه به پهلوی او زدند دیـدنـد بـاز هم به خـدا جلوه میکند نـاگـه صدای یـا ابـتـایـش بـلـنـد شد حالا دوباره خون خـدا جلوه میکند گاهی صدای یا ولدی میرسد به گوش گـاهـی نوای عـمّـه بیا جلـوه میکند حالا عـلی کـنار پیـمبر رسیده است دارد برای اهـل سـما جلـوه میکـند روز شـفـاعـت از همۀ کـربـلائـیان او با سپـاهی از شهـدا جلـوه میکند فرق علی دوباره خدایا شکاف خورد انگار باز فاطمه ضربِ غلاف خورد شمشیرِ او شکست و نگاهش به خیمه شد در یک زمان تنش به زمین قطعه قطعه شد افـتاد زیر نیـزه و شمـشیر پیکـرش شد پاره پاره پیکرش از پای تا سرش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
تو آمدی به شبم حسّ سر شدن بدهی به شام تیره توان سحـر شدن بدهی برای ما که جـوانـیم نـذر چـشمانت رسیدهای که پَر دربهدر شدن بدهی اراده کردهای امشب برای پـروازم به بال خسته تـمنّـای پَر شدن بدهی تو ماه قـبـلهنـمایی که بهـر هـر ذرّه رسیدهای که مجال قـمر شدن بدهی به دیـدۀ پـدران شهـیـد در هر شهـر بهانهای شدهای چشم تر شدن بدهی الا سـتـارۀ امّــیــد حـضــرت لـیــلا سـلام آیـۀ تـوحـیـد حـضـرت لـیــلا بگـو بلا بنویسند، ها که میخواهیم تمام دهر نخواهند ما که میخواهیم تو جلوه کردی و ما نیز میپرستیمت به دین نیاز نباشد خدا که میخواهیم و چشمهای تو جَـنَّاتُ تَحْتِهَا الْأَنْهَار و چندتایی از این آیهها که میخواهیم به روز واقـعه تنها رهـا نکن ما را در آن بساط یکی آشنا که میخواهیم به فرض، روز جزا بر عذاب تن بدهیم بهشت هم که نباشد تو را که میخواهیم تو باشی و پـدرت باشد و خـدا باشد ببین بهشت تو را نیز با که میخواهیم اگر که روز قـیامت حسابمان نکنی به زندگی سفر کربلا که میخواهیم ببینم آنکه مرا نوکر آفـریـده تویی؟ کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی تـو آســمـان بـلـنـد هـمـیـشـۀ مـایـی قـبیلهات همه خوب و شما هم آقایی اراده میکـنی انگـور میشود پـیـدا تو شهد جان حسینی، تو تاک لیلایی بهانه میکنی از تشنگی که برگردی تـو دائـماً به تـمـنّـای روی بـابـایـی زبان بزن به زبانش ببین که تشنهتر است نگو که آب نخوردی، تو روح دریایی زبان قافـیه لال از نوشـتن این بیت شنیدهام که تو بر خاک اربـاً اربایی ز داغ تشنگیات سال و ماه میسوزد هـنـوز قـلب امـیـر سپـاه مـیسـوزد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خیری به جز از برکت کوثر ندیدیم ما جز کرم چیزی پسِ این در ندیدم ما انتخاب دست زهرائیم، پس شکر ما که به جز خوبی از این مادر ندیدم بعد از محمد هیچ کس را، هر چه گشتیم از اکـبـر لـیـلا پـیـمـبـرتـر نـدیـدیـم گشتیم ما، اکـبرتر از حـیـدر نـدیـدم گـشتیم ما، حـیـدرتر از اکبر ندیـدیم از اکـبـر لـیـلا بــرای سـفـره داری بعد از حسن، ما هیچ کس را سر ندیدیم دیـدیم ما، در خانهاش آقا زیاد است گـشتیم ما در خـانهاش نوکـر ندیدیم آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر آمد، لب جـن و ملک غـرق دعا شد یوسف شد و ماه رخش قبله نما شد گـلخـنـده بر روی عـمـو پاشید اول اکـبـر هـمـان اول مرید مجـتبی شد هر کس که شد خاک درش، تا آسمان رفت فطرس شد و بال و پرش غرق شفا شد یک عـمر خاک پای بابا بود و آخر شش گـوشۀ اکبر همان پائـینِ پا شد وقـتـی گـره افـتـاد در کـار گــداهـا خاک قدمهای عـلی مشکل گـشا شد زائر دو رکعت عشق زیر قبه را خواند زائر هـمان پائین پا حاجت روا شد آئـینه آئینه است کوچک یا بزرگش هر کس که شد عبد علی عبد خدا شد آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر گفتم علی و سیـنهام مست نجف شد تیر غـمش را سینۀ عاشق هدف شد وقـتی عـلی و فاطمه دریای نـورند اکبر دُر و ارباب نوکرها صدف شد جنگـاوری را از عـموها ارث برده لرزید خاک دشت وقتی که به طف شد در صحنههای تن به تن خونش زمین ریخت هرکس که در این عرصه با اکبر طرف شد لشکر به هم پاشید وقتی رفت میدان تا گفت نام من علی؛ نیزه به صف شد آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر دارد تـلاطـم مـیکـنـد بـاران نـیـزه وسعـت گرفته تا کجا، میـدان نـیـزه دور عـلی حـلـقـه زده ابـر سیـاهـی حالا گـرفته دشت را طـوفان نـیـزه حــالا دل غــم دیـدۀ بـابـای پـیـرش مثـل تن اکـبـر شـده مـهـمـان نـیـزه صدها که نه بلکه هزاران بار پیکر بـالا و پائـیـن رفـته بر دستان نـیزه پس لااقـل پیـراهـنش را پس بیارید حـالا که گـشته یـوسف قـرآن نیـزه آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
سر خوشم باز در هوای علی در هوای پُر از خـدای عـلی چـنـد خـطـی سـفـارشی نـذر برق زیبای چـشمهای عـلـی ناگهان عـطر نـور نـازل شد همه جا پُر شد از صدای علی سیـب سـرخ بـهـشـتـیان آمـد بـه عـلـی جـلـوۀ خــدا دادنـد به جـمالش چه جلـوهها دادند و به حـق نـور عـالـمـین آمد رســم و آداب دلـبــری دارد شـیــوۀ رزم حــیــدری دارد اســد الـلـه یـا عـلــی اکــبــر شب شب مستی و گدایی شد بـاز هم هـر دلـی خـدایی شد من گـدای هـمـیـشـه بیتـابـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
قُل میخورد به چشمۀ چشمان او سبو میجوشد از شراب لبش ذکر حق و هو بیمـایهها زمان فـراغـت سـر آمده آمـد صفا و روشنیِ عـرش کـبـریـا خُلق و مرام و منطق او مثل مصطفی شهـر مدیـنه عـبد مـرام عـلـی شود این شعلهها به عشق علی پا گرفته است عشقش قیامتی ست که بالا گرفته است با اشک شوق غرق تماشا شده حسین معراج چشم های پدر خندههای اوست شبهِ پیمبری که سما زیر پای اوست باید دعـا کند که بسازد ز ما بُـرِیْـر جــانـم فــدای قــاعــدۀ دلــبــریِ او ای رحـمـت خـدا بـه دل مـادریِ او آمد که بـاز شیـر دلاور نشان دهـیم این نور جلوه ایست ز پروردگار ما مهرش نشسته در دل ایل و تبار ما ایران ما ز جـود حـسن شد حسینـیه مجنون حریف عـشوۀ لیلا نمیشود جز او گره به دست کسی وا نمیشود کار من و تو نیـست بیان صفات او در موی او رهاست هزاران هزار گل گردد به بوی گیسوی اکبر دچار گل تـا دیـد آفـتـاب رُخـش، بیمعـطـلـی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
یوسف من چاه را با نیزهها حس کردهای پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کردهای چشم هایم را تماشای تو غافل گیر کرد عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود بین زخم پهلویت با زخم هایت فرق بود دیدمت جسم تو را بر نیـزهها آویختند ذره ذره پیکرت را بر زمین میریختند تا تنت را لمس کردم غصهها آغاز شد هرکجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد پـیـکـرت با تیغ های داغ جراحی شده هرکدام از عضوهایت یک طرف راهی شده قـاتـل تو نـیـزهها و قـاتل من خـنـدهها لااقـل برخـیـز با عمه بگـو اینجـا مـیا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
آسـمــان دل اربـاب قــمــر می خواهد شـجـر طـیّـبـۀ عـشق ثـمـر می خواهد هرچه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد وقت بر لشکر دشمن زدنش فـهـمیدند جـگـر شیر دو تـا بال سفر می خواهد بچه شیری ست که شیران همگی مبهوتند پسر این است، پس ای وای،پدرمی خواهد الفرار از دم شمـشیر بـنـی هـاشمیـان الفرار از دم این صید که سر می خواهد هیـبت تیر نگـاهش به عـمـویش رفته دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته که عدو روبرویش چند تبر می خواهد هرکه آمـادۀ جـنـگ است ز پـا افـتاده رزم با دلبـر اربـاب کـمـر می خواهد هرکه دلـتـنـگ پیمبـر شده اینجا باشد هرکسی حـیـدر کـرّار اگر می خواهد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
عطر خدا دوباره در عالم وزیده است کاسه بیاورید که رحمت چکیده است خورشید آسمان شجاعت٬خدای عشق از روی بــام خـانـۀ آقـا دمـیـده اسـت امشب خدا دوباره زمین را بهشت کرد این هم ز برکـت قـدم نـو رسیده است خورشید بهـر بـوسه زدن بر قـدوم او از آسـمـان بـسوی مـدینه دویـده است واشد گـلی که از ازل الـعـشـق تا ابـد مانند او مدینه به عـمـرش ندیده است سجـده بیاورید به شـکـرانـه عـاشقـان امشب خدا دوباره عـلـی آفـریده است حال تمام هاشمیان خوب و عـالی است صد حیف جای حضرت صدیقه خالی است گرچه حسیـن بود به مـادر شـبـیـه تـر اکـبـر ولی شده به پـیـمـبـر شـبـیـه تـر جمع علی و احمد و زهراست این پسر جاریست مثـل رود به کـوثـر شبیه تر عـبـاس مرتـضـای دگـر بود تا کنون اکـبر ولی شده ست به حـیـدر شبیه تر در بین خاندان علی چون عموی خویش بـازوی او بـه شـیـر دلاور شـبـیـه تـر جـان حسین آمد و در عـشـق می شود بر عمه جان خود دو بـرابر شبـیـه تر ای غنچه های لب همه وقت شکفتن است وقت مدینه رفتن و تبریک گفتن است یوسف کجاست یوسف زهراست این پسر یونس کجاست مونس دلهاست این پسر عیسی کجاست تاکه بنازد به نسل خود موسی کجاست ماه دلاراست این پسر امشب تـمــام آیـنــه ها گـرم مـستی اند از بسکه با محبت و زیباست این پسر از یک طرف شبیه ترین به پیمبر است از یک طرف شبیه به مولاست این پسر مثل عموی خویش حسن با سخاوت است از بسکه با کرامت و آقاست این پسر در اوج گـریه ساکـت و آرام می شود آن لحظه ای که خیره به سقاست این پسر این دو نفر چـقـدر به مولا کـشیـده اند خورشید و ماه را به تماشا کـشیـده اند بـایــد بـرای مـقــدم او ســر بـیـاورنـد صدها هـزار بــادۀ کــوثــر بـیـاورنـد وقتی کـنـار ساحـل دریـاست این پسر بـاید فـرشـتـه پـولک اخـتـر بـیـاورنـد هنگام رزم تیغ که در دستهای اوست بـایـد هــزار لـشـگـر دیگـر بـیـاورنـد وقـت نـبـرد او؛ پــدر و عـمه و عـمـو کم مانده است تا هـمـه پر در بیاورند بــایـد بــرای دیــدن جــنــگــاوری او صدها هـزار مـالـک اشتـر بـیـاورنـد بـایـد بـرای دیــدن نــیــروی دست او او را بـسوی قـلـعـۀ خـیـبـر بـیـاورنـد وقـتـی برای او عـمـو استـاد می شود بــازوی او هـر آیـنـه فـولاد می شـود کـربـبـلا رسیـد و دلـش بـیـقـرار بـود روی عـقاب؛ حـیـدر دُلـدُل سـوار بود مـانـنـد رعـد و بـرق به قـلب سپاه زد لشگر نگو بگو همه جا تار و مار بود اکــبــر نـگـو بـگــو اســدالله کــربــلا تیغش که هیچ هیبت او ذوالـفـقـار بود سربند یاعلی به سرش بستـه بود پس روز تـمــام لـشـگـریـان شام تـار بـود هرکس که در مقابل او صف کشیده بود بـا دیـدنـش هـر آیـنـه فـکـر فـرار بود از این طرف کنار حرم عمه زینـبش پیش حسین؛ خـسته و چـشم انتظار بود یک مرتبه ز عـالـم بـالا خـبـر رسیـد آقا برس که عمر عزیزت به سر رسید
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
آسمان باز پُـر قـمر شده است شب اندوهمان سحر شده است به همه سائلان نظر شده است چونكه اربابمان پدر شده است آمـد از راه قـرص مـاه حسین دومـیـن حــیـدر سـپـاه حـسین خُـلق و خـویش پیمبرى دیگر على اكـبر نه، حـیـدرى دیگر پـــهــلـــوان دلاورى دیــگــر تو بـگـو شیر لـشـكرى دیگـر هست پـیـغـمبـرى سـراپـایـش به عـمـو رفـتـه قـد و بـالایـش چـهـره اش مـاه آسـمـان حـرم سـایـه اش قــوت زنـان حــرم حـنـجـرش گـرمى اذان حـرم چـشم بـد دور از جـوان حـرم مثـل عـبـاس سایـۀ سـرهاست سـر پـنـاه تـمام خـواهـرهاست آمـد از هـر نـظـر عـلـى باشد از هـمـه بـیـشـتـر عـلـى باشد بـاز هـم یك نـفـر عـلـى بـاشد چـقـدر این پـسـر عـلـى باشد! مثل حیدر قویست او عـزمش چند بـیـتـى بگـویم از رزمش بـیـن گــرد و غـبــار مـى آیــد روى مـركـب سـوار مـى آیــد پــســر ذوالــفــقــار مــى آیــد حـــیـــدر روزگـــار مـى آیــد عشق مى ریزد از سر و رویش ذوالـفـقـار است تـیـغ ابرویش پـاش تـا در ركــاب مـى افـتـد دشت در پیچ و تاب مـى افـتـد سر ز تن بى حساب مـى افـتـد بـه تـلاطـم عــقــاب مـى افـتـد بهت درچشمهاى این دشت است بسكه درحال رفت وبرگشت است خوب فـهـمـیـده رزم فـن دارد هـنـر جـنـگ تـن به تـن دارد فـــنّ از روبـــــرو زدن دارد این شگرد از عمو حسن دارد آى لشكر ببین جوان این است پسر شـیـر نـهـروان این است خشم او تیغ و نیزه و تیر است هرنگاهش دو قبضه شمشیر است چـقـدر رزم او نفس گـیر است نــوۀ شـیــر غـالـبـاَ شیـر است تیغ میزد همین كه ازچپ و راست ازحرم بانگ یاعـلى برخاست رزم با این جـوان گره خورده حنجـرش با اذان گـره خورده در دهان ها زبـان گره خورده ابـرویش آنچـنان گره خـورده كه هـمه یـاد حــیــدر افـتـادنـد یـاد آن روز خـیــبـر افـتــادنـد رعد و برق است یا كه طوفان است كه دقـیـقـاً مـیـان مـیـدان است یا جوان حرم رجز خوان است روى لبهاى عمه ها جان است شور و غوغاست در دلش هرچند دارد اربــاب مى زنـد لـبـخـند مى رود دشت را به هـم بـزند وسـط مـعـركـه عــلَــم بــزنــد خواست تا حرف مى روم بزند دیـد بـایــد كــمـى قــدم بــزنـد پیش چشم پدر جوان مى رفت داشت ازجسم شاه جان مى رفت رفت در نـیــزه زارها افــتــاد بـیـن گـرد و غـبـارهـا افــتــاد زیــر پــاى ســـوارها افــتـــاد وسـط نــیــزه دارهــا افـــتـــاد پـاى نـیـزه به پـیـكـرش وا شد به زمین خـورد اربـاً اربـا شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
رسم رفاقت را ادا کردن چه خوب است مزد رسالت را ادا کردن چه خوب است حق ولایت را ادا کردن چه خوب است روح اطاعت را ادا کردن چه خوب است من پـیـشـوای خـویـشـتـن را می شناسم ابـنُ الـحـسـیـنِ وَ الحسن را می شنـاسـم مـن پـیـرو شـهـزادۀ نـسـل خــلــیــلـم من پـیـش مرگ یک سلاله از سلیـلم مـن شـاکـر درگـاه آن رب جــلــیــلـم که مُلهَم از روح القدس چون جبرئیلم تا صحـبـت از شبه پـیـمـبـر میشود باز خود فـتـح باب وحـیِ داور میـشـود باز با مرغ دل تا کوی او پر می گـشـایـم پــر در هـوای آل کـوثـر می گـشـایـم لب را به تبـریکات دلـبر می گـشـایـم بـاب سخـن با نـام اکـبـر می گـشـایـم میگـویم از زلف پـریـشـان و پـری وار وز آن لب لـعـل دُر افـشـان و علی وار او را خــدا مـثــل پـیــمـبــر آفــریــده روح شـجـاعـش را ز حـیـدر آفـریـده اصل نـهــالـش را ز کــوثــر آفـریـده امـا کــجــا مـانــنــد اکــبــر آفــریــده گـویـیـد بـابـا را بـه سـیـمـایـش بـخـنـدد حـرزی به دست و پـای زیـبـایش ببندد خُلق عـظـیـمش برتر از پیغمبرانست خوی کـریـمـش هم تَـرازِ دلـبـرانست تـدبـیـرهـایـش راهـبُـردِ رهـبـرانست رفتار و گفتارش ره پیر و جـوانست هـم قـبـلـه و هـم کـعـبـۀ دلهـاست اکـبـر هـم مـایـۀ گـرمـی مـحـفـلـهـاست اکـبـر در مذهب ما جـلـوۀ شاه نجف اوست آئـیـنـۀ کـردار مـیـرِ لـو کـشف اوست سر تا بپا، پا تا بسر مجد و شرف اوست شور و نشاط و شادی و شوق و شعف اوست پـس بـهـجـت قـلـب حـسیـن بن عـلی را خـواهـی بـبـیـنـی سِیـر کـن راه ولی را او را محبین کفوِ عصمت می شناسند آئـیــنــۀ تــام امــامـت مــی شـنـاسـنـد پیـغـمبران او را قـیـامت می شنـاسنـد حتی قـدیـمی ها ز قـامت می شنـاسنـد ای کاش در مـیـدان نـقاب از رو نگیرد تا دشـمـن کـوفی رهـش هر سـو نگـیـرد ای وای اگر قـدِّ رسایش را بـبـیـنـنـد مانـند پـیـغـمـبر صدایش را بـبـیـنـنـد هنگام رفتن خـنـده هایش را بـبـیـنـنـد احـوال بـابـا و دعـایـش را بـبـیــنـنـد هـر کـیـنـه ای دارند بر رویش بـریـزند تـیـغـی ز سر تا بـین ابـرویش بـریـزنـد لـفـظـی نـمـی آیـد بـه بـالای بـلـنـدش شب، رنگ می بازد به گیسوی کمندش دُورش نگه دارد خدا از هر گزندش از چـشـم بد محـفـوظ ماند بند بنـدش مِـهـرش نمی گـردد عوض با کـل دنـیا او را بــبــخـشـایــد خــدا بــر ام لــیــلا قـرآن که می خواند دل از دلها بریزد از صوت گرمش سـورۀ طاها بریزد از غـمـزه هـایـش سـیّـدِ بـطحا بریزد وز نـام او بـنــد دل مـاهــا بــریــزد بــایــد مــرام او شــود سـرلـــوحـۀ مــا تــنـهـا نـه از اکـبــر بـمـانـد نــوحــۀ ما چون قصد میدان میکند بلواست بلـوا هرجا به میدان پا نهد غوغاست غوغا تیغ از نیامش چون کشد مولاست مولا رمـز عـبـور او مدد زهراست زهـرا هـرگـز کـسـی تاب هـجـومش را ندارد کـس چــشـم دیــدار قـدومـش را نــدارد ای کاش خصمش اربا اربایش نسازد این قـوم، پـرپـر پیش بـابـایش نسازد یک دشت ،پُر از قدّ و بالایش نسازد دریای خون از جسم رعـنایش نسازد ای کـاش اگـر شد ارباً اربا پیش دلـبـر زیـنـب نـبـایـد بـر سـر بــالـیـن اکــبــر
: امتیاز
|